سلام .سلامی به گرمی دلها
من کیم.....
من کیم ، جز باد و خاری پیش رو
من کیم ، جز خار و باد از پشت او ؟
من کیم ، جز وحشت و جرات همه
من کیم ، جز خاموشی و همهمه ؟
من کیم ، جز زشت و زیبا ، خوب و بد
من کیم ، جز لحظه هایی در ابد
من کیم ، جز راه و جز پا توأمان
من کیم ، جز آب و آتش ، جسم و جان ؟
من کیم ، جز نرمی و سختی بهم
من کیم ، جز زندگانی ، جز عدم ؟
من کیم ، جز پایداری ، جز گریز
جز لبی خندان و چشمی اشکریز ؟
ای دریغ از پای بی پاپوش من
درد بسیار و لب خاموش من
شب سیاه و سرد و ناپیدا سحر
راه پبچاپیچ و تنها رهگذر.. .
(شاملو)
یا حق دوستان......
باشه همه ی اینایی که گفتی من باشم ولی راست راستش هیلدا م
در کلاسی کهنه و بیرنگ و رو
پشت میزی بیرمق بنشسته بود
دخترک اسب نجیب چشم را
در فراسوی نگاهش بسته بود
در دل او رعد و برق دردها
چشم او ابریتر از پاییز بود
فکر دیشب بود، دیشب تا سحر
بارش باران شب یکریز بود
سقف خانه چکه میکرد و پدر
رفت روی بام تعمیری کند
شاید از شرم زن و فرزند خویش
رفت بیرون، بلکه تدبیری کند
وقت پایین آمدن از پشتبام
نردبان از زیر پایش لیز خورد
دخترک در فکر دیشب غرق بود
ناگهان دستی به روی میز خورد
بعد از آن هم سیلی جانانهای
صورت بیجان دختر را نواخت
رنگ گلهای نگاهش زرد بود
از همین رو رنگ و رویش را نباخت
لحن تندی با تمام خشم گفت:
تو حواست در کلاس درس نیست
بعد هم او را جریمه کرد و گفت:
چارهی کار شماها ترس نیست
درس آنروز کلاس دخترک
باز باران با ترانه بوده است
بر خلاف آنهمه شعر قشنگ
چشم دختر ابر گریان بوده است
شب سر بالین بابا دخترک
باز باران با ترانه مینوشت
سقف خانه اشک میبارید و او
میخورد بر بام خانه مینوشت ...
سلام پیروز باشی
سلام
خوبی عزیز
مطلبت مثل وبلاگت عالیهههه
بگذار پرنده ای باشم
بی پر و بال و بی آشیانه
خدایا خسته ام از این همه تکرار بیهوده زمان
منتظرتم
خوب بید جیگر
سلام شاملو !!!مطلبت رو خوندم متشکر که سرزدی
من آن رندم که نامم بی قلندر
نه خان دیرم نه مان دیرم نه لنکر
سلام .......... هیچوقت از شعر سر در نیاوردم!!!!
salam azizam.mamnon ke be man sar zadi , sharmande kardi. mibakhshi ke dir javab midam.moafagh bashi.
وبلاگت عالیه عزیژ
ًقشنگه موفق بآشی یا حق