دل میرود زدستم .....

سلام!

اگه من چرت وپرت میگم زیاد منوببخش!اگه من خیلی گلم منو ببخش!اگه من نازپسرم منوببخش!

دیگه چرند گوئی بسه میریم سرشغل شریفمون وبلاگ نویسی!!!

حرفهایم با او...


در اغاز وحشت زده شدم و در جای خود میخ کوب گشتم. مدام در این اندیشه بودم که بدون تو در کنارم زنده نخواهم ماند اما شبهای بسیاری با اندیشیدن به بدیهای تو سپری شد و من قدرتمند گشتم و یاد گرفتم که چگونه همه چیز را تحمل کنم . حال تو از جای دگر باز گشته ایو من همینکه پای در خانه نهادم تو را با ان چهره ی غمگین دیدم . اگر حتی برای یک ثانیه هم فکر می کردم که تو برای ازارم باز خواهی گشت قفل در را عوض می کردم یا مجبورت می کردم که کلیدت را پس بدهی . حال از اینجا برو . برگرد و برو . چرا که دیگر اینجا جای تو نیست . ایا تو نبودی که می خواستی با خدلحافظی با من به من ضربه بزنی؟ فکر نکردی که من در هم می شکنم یا اینکه می میرم؟ نه هرگز . من زنده خواهم ماند تا زمانی که می دانم چگونه باید عشق بورزم زنده خواهم ماند . من یک عمر برای زندگی و عشق فراوان برای نثار کردن دارم پس زنده خواهم ماند اری زنده خواهم ماند. تمامی قدرتم را به یاری گرفتم تا در هم نشکنم به سختی سعی کردم دل شکسته ام را مرمت کنم و چه شبهای بسیاری را با ابراز تاسف برای خودم سپری کردم . چقدر گریستم . اما اکنون سر فرازم کسی را که تو اکنون می بینی شخصی جدید است نه ان اسیر کوچک قبلی که عاشق تو بود و تو اری تو فکر کردی هر وقت خواستی می توانی به سراغ من بیایی؟ و از من انتظار داری که ازادانه در اختیارت باشم؟ هرگز . چرا که من عشقم را برای کسی حفظ می کنم که مرا واقعا دوست داشته باشد

چه ساده...

 


زندگی...هنوز نفهمیدم ساده ای یا مشکل!
مثل خودم...مثل دنیا...مثل زمان...مثل  خدا...مثل او!

چشمهایم را که باز میکنم میبینمش...به سادگی روز...

چشمهایم را که میبندم هم...به سادگی شب...مثل خواب!

نفس میکشم راه میروم یا نمیروم هم!

مثل هوا ، کنارم...مثل خودم...چه ساده !

باشم یا نباشم چه فرقی دارد...

عاشق شدن و دوست داشتن به همین سادگیست!

چشمهایت...چشمهایمرا که باز میکنم عاشق شده ام...

امیدوارم خوشتون اومده باشه تا بعد ..بای..بای.ما رفتیم!