سلام!
مثل همیشه داشتم توسایت ها گشتی میزدم یمطلب گیرم
اومد که باحال بود گفتم ...
شامل دختر خانوما میشه
بیچاره لیلی!
لیلی:
همه میگویند وصله ناجورید. مثل لباس گشاد زار میزنید به تن هم. چشمانـتان آلبالو ـ گیلاس میچیند و هوس را با عشق اشتباه گرفتهاید. کوس رسوایی عشق شما آبرو برایمان نگذاشته. آنهایی هم که کاسه داغتر از آشاند جار میزنند لیلی دسته گل به آب داده: بیچاره لیلی!
یک ریز و پشت هم، تگرگ حرفهایشان بر سرم سوز میزند. نمیفهمند؛ هر چه میخواهند میگویند، نمیدانند لیلی بیدی نیست که با این بادها، یا نه بهتر از آن، تندبادها بلرزد. من به عشق مردانهی مجنون ایمان دارم. تاوان این به ظاهر گناه هم با خودِ خودم.
هرچه باشد من لیلیام. لیلی سراسر شور و احساس، لیلی سوز و گداز، لیلی مجنون. مجنون من هرچه باشد برای من عزیز است و دوستش دارم. به قول مادربزرگ «این علف هرچقدر هم شور، تلخ، بیمزه، به دهان بزی شیرین آمده است» ولی چه کنم که دیگران یا در این باغ نبودهاند یا اگر بودهاند دچار فراموشی شدهاند
از من میخواهند تمام جوانب را بسنجم. اگر هم عاشقم، عاقلانه عاشق باشم. اما عشق که منطق سرش نمیشود، یک اتفاق است. این لرزش دلِ بدمصب که دست خود آدم نیست. اگر بود که یک قفل بزرگ به درش میزدم و کلیدش را در چاه میانداختم. گمان میکنند تحمل عشق به این راحتیها است؛ نه! بخدا شب و روزم را گرفته، آزارم میدهد، اذیت میشوم، درد به جانم انداخته. اصلاً اگر اختیار با خودم بود، اول خودم را پیدا میکردم بعد مجنون را. اگر این تپشهای نابجا نبود، این همه در هول و هراس نبودم. شاید اگر میتوانستم دل سرکش را رام کنم آن وقت «عاقلانه انتخاب میکردم و عاشقانه زندگی.»
اینها را گفتم که بدانید میدانم همه چیز را. به این عشق واقفم، به سختیها و مرارتهایش، به رنج و مصیبتهایش و... اما باز هم در تب و تاب مجنونم.
دلم برایت میسوزد لیلی جان!
امیدوارم شادو سرزنده باشین...
سلام من لیتک شما رو گذاشتم
موفق باشی
سلام ... جالب بود وب جالبی هم داری موفق باشی
اول شدم. ما هم آپدیت کردیم. یه سری بزنید خوشحال میشیم
حامد جان سلام
اول باید تشکر کنم که وبلاگ منو قابل دونستی و به من سر زدی و از ابراز لطف تو هم خیلی ممنونم
حالا که خودت این جسارت رو در من ایجاد کردی میخواستم بگم اگه واسه موزیک زیبای وبلاگت یه کنترل بزاری فکر میکنم بهتر باشه چون اکثر بچه ها چند تا صفحه رو با هم باز میکنن و ممکنه صدا های دیگه ای هم از اسپیکر در حال پخش باشه و این تداخل یه کم مشکل ایجاد میکنه
توی پست قبل شما در مورد عشق خوندم و میخواستم از بزرگی این توصیف رو نقل کنم
عقل در جایگاه خود حق و باطل رو از هم تشخیص داده و باعث راهنمایی و هدایت انسان به سوی کمال و رسیدن به حق تعالی میشه اما عقل در این مسیر به جایی میرسه که دیگه امکان حرکت نداره و اینجاست که به عشق میرسه که اکثر انسنها به اینجا نمیرسند
عقل آورد مرا تا به در خانه عشق
گفت این خانه بود خانه بی خانه عشق
باش اینجا به غلامی در کاشانه عشق
تا شوی حلقه به گوش در میخانه عشق
لینک شما رو میزارم
یا حق
سلام
وبلاگ جالبی دارید
و سبک کارتون خوبه
موفق باشید
سلام عالیه
دست ما رو هم بگیر
سلام دوست عزیز
مطلب خیلی خوبی بود
متشکر از حضور شما
خدانگهدار
جیگرتو
سلام خوبی؟ وب زیبایی داری. به دفتر عشق هم بیا خوشحال میشم. موفق باشی. یا حق
سلام حامد جان، خوبی آقای گل؟
بیچاره لیلی، راستش خیلی مطلبت قشنگ بود. با آهنگه قشنگت مطلبت رو میخوندم که گریم گرفت، وای
که من چه زود گریم میگیره. حامد جان واقعاً بهت خیلی تبریک میگم از اون موقعی که من امدم اینجا هر
سری می بینم بهتر میشه وبلاگت. آفرین
آرزومند موفقیت هر چه بیشتر برای شما هستم. بازم آپ کردی منو خبر کن. حتماً میام.
راستی من هم آپ کردم.بعد از این همه مدت تنبلی بالاخره همت کردم. وقت کردی پیش منم بیا. خوشحالم
میکنی. خوش باشی
سلام حامد جان
متنت خیلی قشنگ بود جدا عشق منطق نمی شناسه اصلا این دو تا با هم جور در نمی یان...
منم اپم منو خوشحال می کنی به کلبه ی کوچکم سر بزنی...
اگر بگریم گویند که عاشق است
اگر بخندم گویند که دیوانه است
پس می گریم و می خندم
که بگویند که یک عاشق دیوانه است
وبلاگت خیلی لطیفه
از اینکه وبلاگ نهان در جهان را هم به لینکهایت اضافه کردی سپاسگذارم
همیشه سربلند باشی